چهارشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۶:۵۴ ب.ظ

درباره سايت

پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهرستان ایذه

بسم رب الشهدا و الصدیقین
امام خامنه ای:زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.
به سایت شهدای شهرستان ایذه خوش آمدید.
اهداف سایت:
معرفی شخصیت و وصیت‌نامه شهدا ایذه
گرامی داشت یاد و خاطره شهدا ایذه
و...

بایگانی

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

شهید ابراهیم کیانی

شهید ابراهیم کیانی

  در سال 1344 در شهرستان ایذه در خانواده ای مذهبی ومتعهد متولد شد.

به دلیل شرایط محیطی حاکم برآن زمان، باوجود استعداد فراوانی که داشت نتوانست  درس خود را به پایان برساند. همیشه سعی میکرد وقت خود را در جهت فراگیری و آشنایی با احکام الهی و مسایل مذهبی صرف کند. از همان نوجوانی باحضور در مسجد و شرکت در دعاهای کمیل، ندبه و مراسم های مذهبی، فعالیتهای مذهبی و اجتماعی خود را آغاز کرد. شهید کیانی ایمان و توکل به خداوند را در کارهای خود ، سر لوحه امور قرار می داد و این رمز موفقیت ایشان بود.

به دلیل عشق و علاقهی وافر به وطن و به خاطر اسلام و بنا به فرمان رهبرکبیر انقلاب امامخمینی(ره) به جبهههای حق علیه باطل به صورت داوطلبانه اعزام گردید، پدرش باتوجه به سن کم او، همراهش به خرمشهر رفت تا او را از رفتن به جبهه منصرف کند. ولی وقتی پافشاری او را دید، پشیمان شد و آن گاه خود او را از زیر قرآن رد نمود و با دادن یک قرآن جیبی به پسرش، او را راهی جبهه کرد. شهید کیانی که از نیروهای رزمی جنگ بود در دوران حضورش در جبهه، به دلیل شجاعت، دلیری و اخلاق نیکویی که داشت مورد محبت و تحسین دیگران قرار گرفته بود.

سرانجام در روز 3/3/1361 در منطقهی شلمچه و در عملیات بیت المقدس، مصادف با آزادسازی خرمشهر به شهادت میرسد و سرانجام چند سال بعد از مفقودالاثربودن در سال 1365 در منطقهی شلمچه، پیکر پاک و مطهرش شناسایی و به شهرستان ایذه منتقل شد تا در گلزار شهدای شهرستان ایذه وکنار یاران و همرزمان شهیدش میعادگاه عاشقان راه حسین(ع) باشد.

شهید کوروش کیانپور

شهید کوروش کیانپور

سال 1341 در خانواده ای متوسط در میانکوه آغاجاری دیده به جهان گشود. دوران تحصیل خود را تا پایان سال دوم متوسطه در شهرستان ایذه گذراند. در راهپیماییها و تظاهراتی که علیه حکومت پهلوی در شهرستان ایذه صورت می گرفت، حضوری فعال داشت و با پیروزی انقلاب اسلامی با نهادهای انقلابی همچون بسیج و جهاد همکاری می نمود. پس از یک سال همکاری با جهاد سازندگی آغاجاری، و با آغاز جنگ تحمیلی حضور در جبهه های جنگ را واجب تر از کار در ادارات دانست و به جبهههای جنگ اعزام گردید. از آنجایی که برادر دیگر شهید به نام نوذر کیانپور در روز 28/5/1360 به درجهی رفیع شهادت نایل آمده بود، غم از دست دادن برادر مانع حضور دیگر برادر در جبهه نگردید، بلکه با روحیه ای بهتر و مصمم تر پا به عرصهی جنگ گذاشت و حضوری فعال و پررنگرا از خود در جبهههای جنگ نشان داد.

 کوروش کیانپور در تاریخ 4/6/1362 بر اثر ترکش گلوله خمپاره دشمن بعثی به درجهی رفیع شهادت نایل آمد. شهید کیانپور در قسمتی از وصیت نامه ی خویش می گوید: «خدایا، خود میدانی که من با عشق به تو و راه امام حسین(ع) به جبهه پا نهاده ام که با خون خود از اسلام، قرآن و راه امام دفاع کنم و این را برای خود یک وظیفه الهی می دانم».


وصیت نامهی شهید کوروش کیانپور:

با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب امام خمینى و درود بر شهیدان گلگون کفن انقلاب و جنگ تحمیلى ما با امام خمینى و راه او پیمان بستهایم که تا آخرین قطرهی خون خویش از آن دفاع خواهیم کرد. خدایا! تو خود می دانى که من با عشق به تو و راه امام حسین(ع) به جبههها پا نهادهام که با خون خود از اسلام و قرآن و راه امام دفاع کنم و امید است که خون من تداومى باشد براى دیگران که زیر بار ظلم و تجاوز دشمن ستمگر نروند و همیشه از حق دفاع کنند. بار خدایا! تو همه ی ما را به راه راست هدایت بفرما و ما را از این دنیا پرنیرنگ برهان و از گناهان و از سر تقصیر ما بگذر.

 پدرم، مادرم و برادرم، ناراحت نباشید از اینکه به جبهه آمدهام، این وظیفه الهى است که باید از وطن اسلامى خود دفاع کنم نه تنها من بلکه یکایک ما وظیفه داریم که از قرآن و اسلام دفاع کنیم. این ها خیلى سخت است ولى باید تحمل کرد تا مثل فولاد آب دیده گشته و آینده در برابر مشکلات سرخم نکنم. خداوند به همه ی شما صبر و تحمل بدهد و سلامتى شماها را از خداوند بزرگ خواستارم من چیزى از دنیا ندارم که به کسى ببخشم ولى وصیت میکنم راه امام خمینى را ادامه بدهید و پسرها را حسینوار و دخترها را فاطمه گونه بار بیاورید.

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدى، خمینى را نگهدار.

خدایا! تورا به جان مهدى (عج) تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار. درود بر شهیدان گلگون کفن انقلاب و جنگ تحمیلى سلام مرا به همه ی دوستان و آشنایان برسانید.

شهید کاکایار کیانپور

شهید کاکایار کیانپور

 سال 1341 در شهر آقاجاری دیده به جهان گشود.

 ایشان دوران کودکی، نوجوانی و جوانی خود را در خانوادهای متدین سپری کرد و با طی مقاطع تحصیلی توانست با موفقیت مدرک دیپلم خود را دریافت کند. اخلاق نیکویی داشت و با مردم با گشادهرویی برخورد میکرد. هیچ گاه از یاد خداوند غافل نبود همه از اخلاق و رفتار کاکایار راضی بودند.

او قبل از ازدواج و تشکیل خانواده در جوانی وارد جبهه های حق علیه باطل شد. نسبت به انجام فرایض و عبادات به موقع و به نحوه ی مطلوب پایبند بود. دوران انقلاب در فعالیتهای سیاسی و مبارزات ضد طاغوتی شرکت و حضور فعال داشت. هنگامه جنگ که فرا رسید، به عنوان نیروی بسیجی به تیپ بعثت اعزام و در گردان انشراح در عملیات رمضان شرکت نموده و سرانجام در روز 23/4/1361 در منطقه ی کوشک به لقاء الله پیوست.

پیکر مطهر این شهید پس از سالیان متوالی در تاریخ 27/7/70 توسط گروه تفحص شناسایی و در شهرستان آغاجاری به خاک سپرده شد تا میعادگاهی برای عاشقان ولایت و ایران اسلامی باشد.

شهید قاضی کوبی

شهید قاضی کوبی

 در سال 1335 در یکی از روستاهای شرق آبادان دیده به جهان گشود.

او به علت فقر مالی نتوانست به مدرسه برود و فقط در مکتب، آموزش قرآن را دیده بود . هنگامی که به سن بلوغ رسید برای کار راهی کویت شد وتا مخارج خانواده را تأمین کند. بعد از مدتی کار در کویت به بحرین و قطر هجرت کرد و سپس به ایران برگشت و اینبار با شغل دست فروشی و کار در بازار و کسب درآمد، زندگی را می گذراند. سال 1359 با توافق خانواده با دختری از شهرستان ایذه تصمیم به ازدواج گرفت و صاحب یک فرزند دختر شد که البته همسر عزیزش را هنگام تولد نوزادش از دست داد.

با شروع جنگ تحمیلی، شهید قاضی کوبی از اولین کسانی بود که داوطلبانه راهی جبهه های حق علیه باطل شد. او در گردان شهید بهرامی با مسئولیت رسته آر پی جی مشغول خدمت بود  و مشتاقانه برای دفاع از کشورش می جنگید. خیلی به ندرت از مرخصی هایش استفاده می کرد و بالاخره در روز 15/6/1360 در جبهه کرخه نور بر اثر اصابت گلوله به سر و سینه اش به فیض شهادت نائل آمد. پیکر پاکش در قبرستان اکبرآباد شهرستان ایذه به خاک سپرده شد تا میعادگاهی برای عاشقان شهادت و ولایت باشد.

فرازی از وصیت نامهی شهید قاضی کوبی:

من یک خواهش از شما دارم و آن این که حتماً برایم دعا کنید که شهید شوم و برای من ناراحت نباشید این عراقی های پست، آن قدر ترسو هستند که وقتی « الله اکبر» را میشنوند خود را تسلیم میکنند. در حالی که اگر لوله ی تانک را روبهروی ما بگیرند ما اسلحهی خود را زمین نمیگذاریم و قلب سپاه آنان را نشانه میگیریم، به امید روزی که خبر شهادتم به شما برسد. 

شهید همت الله کشخالی زاده

شهید همت الله کشخالی زاده

روستای گل چونک بخش دهدز در اول مهرماه 1345 تولد فرزندی را جشن میگرفت که تاریخ گواه رشادتهای مردانهاش در هشت سال دفاع مقدس بوده است.

خانوادهی متدین کیشخالی زاده نام فرزندشان را همتالله گذاشتند. همت الله، از همان دوران کودکی با سختی های زیادی روبه رو شد. در سن سه سالگی دچار حریق شد، اما به خواست خدا زنده ماند تا یکی از مدافعان مخلص میهن اسلامی باشد. پدرش در دوران کودکی  توجه خاصی به او داشت چرا که در آن دوران از محبت و مهر مادری محروم مانده بود و در کنار دیگر اعضای خانواده با نماز، روزه، قرائت قرآن و پیروی از دین مبین اسلام پرورش یافته بود.

 دوران نوجوانی اش که با آغاز جنگ تحمیلی همزمان شده بود، بنا به فرمان تاریخی امام خمینی(ره) مبنی بر بسیج عمومی، عازم جبهه شد و با علاقهمندی به عضویت در سپاه پاسداران شهرستان ایذه درآمد. اواخر سال 1362 به تیپ 15 امام حسن مجتبی(ع) اعزام گردید و پس از مدت کوتاهی حضور در جبهه با رشادت هایش به عنوان فرمانده یکی از دسته ها در عملیات والفجر 6 که آخرین مرحله از عملیات خیبر در منطقهی چزابه بود، شرکت کرد و با فریادهایی که قبل از شهادت «من نه بیگانهام، آشنایم عاشق، عاشق کربلایم» بر لب داشت بر اثر اصابت ترکش به آرزوی دیرینه اش که همانا شهادت بود نایل گردید و  در تاریخ 7/12/62 به خیل عظیم شهدا پیوست.

پیکر مطهرش که مدت زیادی در منطقه به امانت مانده تا سرانجام پس از 15 سال دوری به آغوش گرم خانواده بازگشت و در قبرستان روضه الزهرای شهرستان ایذه در قطعه شهدا به خاک سپرده شد  تا میعادگاهی برای عاشقان ولایت و شهادت باشد.

 

فرازی از وصیت نامهی شهید همت الله کشخالی زاده:

((همگی بسیج شویم و به جبهه برویم تا مملکت ما آزاد شود و تا آزادی کامل وطن از دست دشمن، نباید برگردیم))

شهید عظیم کریم پور

شهید عظیم کریم پور

سال 1342 درگتوند در خانواده ی مذهبی و متدین دیده به جهان گشود.

پس از سپری کردن دنیای کودکی وارد مدرسه گردید و تحصیلات خود را تا پایان دوران متوسطه ادامه داد و موفق به اخذ دیپلم گردید. با پیروزی انقلاب در تجمعات و مراسمات حضوری فعال داشت و حوادث و رویدادهای انقلاب را از طریق مساجد و نهادهای انقلابی پیگیری می نمود، تا اینکه شروع جنگ تحمیلی کام او را تلخ کرد و از اینکه کشورش مورد هجوم بیگانگان قرار گرفت، بسیار نگران بود و آرام و قرار نداشت، لذا در این زمان تصمیم می گیرد به خدمت مقدس سربازی برود تا از کشور دفاع کند. لذا در لشکر 92 زرهی اهواز مشغول انجام وظیفه گردید. عظیم با اینکه متأهل و دارای 2 فرزند بود، اما مانع عدم حضور وی در جبهه ها نشد و به این می اندیشید که آرامش و آسایش خانه و خانواده در گرو دفاع از کشور می باشد. لذا خانواده را در پناه خداوند رها کرده و به جبهه اعزام شد.

عظیم کریمپور در روز 14/6/1360 در منطقهی عملیاتی جنوب در محل دب حردان پس از درگیری مستقیم با دشمن متجاوز به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد. پیکر این شهید در شهرستان شوشتر زیارتگاه عاشقان اهل بیت(ع) و دوست داران میهن اسلامیمان می باشد.

خانواده این شهید بزرگوار هم اکنون در روستای بردگپی از توابع شهرستان ایذه سکونت دارند.

شهید سنجر کریمی

شهید سنجر کریمی

 فرزند پرویز، در سال 1335 در روستای کولفرح واقع در شهرستان ایذه در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشودند.

 این شهید بزرگوار اولین فرزند خانواده بود که خداوند به این خانواده عطا کرد. شهید به علت مشکلات زندگی نتوانست از نعمت سواد برخوردار شود و ایام جوانی را در کشاورزی و کمک به خانواده اش گذراند. ایشان دارای اخلاق نیکو و چهره ای همیشه بشاش بود. در زمان مبارزات علیه رژیم پهلوی همانند دیگر مردم ایران حضوری فعال داشتند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی رزمنده ای دلاور چون دیگر رهروان حسینی بود. شهید در سال 1356 ازدواج کردند و ثمره ی این ازدواج 3 پسر و یک دختر است. بعد از پیروزی انقلاب در کلاس های سوادآموزی شرکت کرد و موفق به فراگیری خواندن و نوشتن شد. و در زمان جنگ تحمیلی، در میدان های حق علیه باطل حضور فعال داشت و در لشکر 7 ولی عصر(عج) گردان تعاون مشغول خدمت گردید.

سرانجام در تاریخ 23/11/1364 در عملیات والفجر 8 در منطقه فاو براثر اصابت ترکش به بدن مبارکش به درجه ی رفیع شهادت نائل آمدند و پیکر پاک این شهید بزرگوار در روستای زادگاهش کول فرح به خاک سپرده شد تا زیارتگاه عاشقان ایران اسلامی  باشد.

 پدرش شهید می گوید : یک روز صبح سنجر که از خواب بیدار شده بود پیش من آمد و گفت "پدرجان می خواهم چیزی به تو بگویم، پدر من باید به جبهه بروم و گوسفندی هم نذر کرده ام" علت را از او پرسیدم، جواب داد:  "امشب در خواب یک نفر بالای سرم آمد و صدایم کرد ، گفت بلند شو و به جبهه برو پرسیدم آقا شما کی هستید  او جواب داد من امام زمان (عج) هستم و سرپرستی خانواده ات با من است تو به جبهه برو..." در آن لحظه من سکوت کردم و فقط گفتم یا امام زمان(عج)  در همان روز سنجر خودش را برای رفتن به سوی محل عاشقان امام زمان(عج)  آماده نمود و به طرف جبهه حرکت کرد او سه بار به مرخصی و ملاقات خانواده آمد و آنان را برای سفر آخر که همان سفر الی الله بود مهیا نمود."

 این بزرگوار سرانجام در حالیکه 27 سال سن داشت به فیض شهادت نائل گشت

شهید خیراله کریمی

شهید خیراله کریمی

سال 1339 در روستای وره زرد از توابع شهرستان ایذه دیده به جهان گشود.

دوران کودکی را نیز در همان روستا سپری کرد و تحصیلات ابتدایی خود را در زادگاهش به پایان رسانید. شخصی خوش اخلاق، با ادب و تابع دستورات امام بود و همیشه در کارهای کشاورزی به پدرش کمک می کرد. 18 ساله بود که با آغاز تهاجم همه جانبه استکبار غرب و شرق و دست پرورده بعثی آنان به کشور اسلامی ایران فرمان امام را لبیک گفت، لباس رزم پوشید و در صف دلاورمردان و سربازان ارتش جمهوری اسلامی ایران عازم جبهه شد. از توصیههای این شهید عزیز این بود که: شما نمی دانید که در جبهه عزیزان ما چگونه پرپر می شوند شما و همه مردم باید از انقلاب دفاع کنید.

هرگز از آرزوهایش چیزی نمی گفت جبهه رفتن را واجب می دانست. به گونه ای شده بود که بیشتر وقت خود را در جنگ و برای دفاع از میهن عزیزمان می گذراند، ایمان راسخی داشت، در هر فرصتی که به دست می آورد قبل یا بعد از نماز به قرائت قرآن می پرداخت. سرانجام در روز 21/11/1359 بر اثر اصابت ترکش، مزد سال ها اخلاص و مردانگی خود را از خداوند متعال گرفت و جاودانه شد.

پیکر مطهر این شهید عزیز در روستای وره زرد بخش مرغاب به  خاک سپرده شد تا میعادگاه عاشقان ایران اسلامی می باشد.

فرازی از وصیت نامه ی شهید خیرالله کریمی:

انقلاب را شهادت، انقلاب کرد. زبان سرخ، زبان از یادرفته دنیاست! برای مواجهه با بیراهههای خاک، راه سرراست، خون همیشه راه حل مناسبی است. زبان صادقانهی خون، خاموشی خاک را چاره می کند. اگر شهادت نبود دین، خانه نشین می شد.

شهید مهرعلی کروندی

شهید مهرعلی کروندی

 متولد سال 1337 در خانواده ای مذهبی و کشاورز در شهرستان ایذه به دنیا آمد. فرزند سوم خانواده و دارای چهار خواهر و پنج برادر بود. دوران دبستان و راهنمایی را در شهرستان ایذه به پایان رساند و جهت امرار معاش خود و خانواده نزد یکی از خیاطهای قدیمی شهر مشغول به کار بود و توانست در مدت کوتاهی هنر خیاطی را به خوبی فراگرفته و استاد کار شود. سال 1356 به خدمت سربازی (تهران) اعزام گردید که در این سال به همراه دوستانش در ارتش به نشانه پیروی از فرامین امام خود، شروع به نافرمانی از رژیم شاهنشاهی نمودند، که بازداشتی و اضافه خدمت را برای آنها در پیداشت.

 در حین خدمت سربازی در تظاهرات و راهپیمایی که ضد نظام ستم شاهیی برگزار میگردید، حضور داشت. به فرمان امام امت از خدمت سربازی سر باز زده و به شهرستان ایذه آمد و تا پیروزی انقلاب اسلامی مشغول آگاهی دادن به مردم نسبت به رهنمودهای امام راحل(ره) بود.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مغازه ای را در خیابان شهید کروندی فعلی اجاره نمود که با صداقت و اخلاق نیکوی خود در قلب همهی مردم به خصوص جوانان شهر جا گرفت. با شروع جنگ تحمیلی به همراه همرزمانی چون شهدای بزرگوار، میرزاپور و داوریان و ... به جبهههای حق علیه باطل اعزام گردید و در کنار دیگر رزمندگان انقلابی در جنوب کشور به دفاع از میهن پرداخت.

در جبههها حضور فعال داشته که در چند مرحله مورد اصابت ترکش قرار گرفت و سرپایی مداوا گردید. محبوبیت این عزیز بزرگوار نزد جوانان شهر باعث گردید که جوانان بیشتری در جبهههای تحمیلی حضور داشته باشند. سال 1361 درعملیات ظفرمند بیتالمقدس (آزادی خرمشهر) و به گفته همرزم بزرگوارش شهید میرزاپور، با رشادت های به یاد ماندنی چندین تانک دشمن را نابوده کرده و توانست مواضع اصلی (خاکریز) رزمندگان اسلام را حفظ نماید. سرانجام در روز 16/2/61 با اصابت تیر کالیبر 50 نصب شده بر روی تانک دشمن به درجه ی رفیع شهادت نائل گردید و به ندای امام عزیز خود لبیک گفت.

پیکر مطهر این شهید بزرگوار در قبرستان شهدای اکبرآباد شهرستان ایذه زیارتگاه عاشقان ایران اسلامی می باشد. شهید کروندی از محبوبت خاصی در بین مردم شهرستان ایذه برخوردار است، بطوری که با گذشت بیش از  30 سال هنوز از رفتار و اخلاق نیکوی او صحبت میشود.

وصیت نامهی شهید مهرعلی کروندی:

ایمان ندارد کسی که امانت در او نیست.

سلام و درود بر پدر و مادر و اینکه امانت خود را به صاحب اصلیاش برگردانند. سلام به امام امت و امت امام و با درود به رزمندگان اسلام. سلام به پدر و مادرانیکه فرزندان خود را به جبهههای جنگ در راه خدا میفرستند و سلام به جوانانی که داوطلب برای شهادت و پیروزی راهی جبههها میشوند. خدایا! همان طوری که من تا اندازهای ساخته شدم و فهمیدم که باید در راه تو بجنگم و جنگیدم به تمام جوانان صبر و نیرویی عطا کن تا بتوانند در راه تو حرکت کنند.

ای مردم بشتابید برای قانون خدا در روی زمین خدا. ای مردم مسلمان و شهیدپرور ایذه، به جبهه ها بیایید تا معجزات الهی را ببیند، که جبهه دانشگاه واقعی اسلامی  است من از شما می خواهم که ایثار و برادری را فراموش نکرده و از صحنه خارج نشوید، برای ظهور مهدی(عج) دعا کنید.

میدانیدکه انسان به سوی خدا می رود. خدایا به پدران و مادران ما صبر عطا کن و راه را نشان آنان بده تا از شهادت ما بهرهای در راه تو ببرند و باز قربانی دیگری عطا کنند. ما کشتیم و کشته شدیم تا انقلاب اسلامی ایران به دنیا صادر شود و راه کربلا را برای ملت عزیز باز کنیم. ما با قطرههای خون خود جمهوری اسلامی ایران را به رهبری امام خمینی تأیید می کنیم.

شهید هدایت الله کرمی نیا

شهید هدایت الله کرمی نیا

 سال 1345 در روستای کُلمِت از توابع شهرستان ایذه دیده به جهان گشود.

وی در کودکی پدر خود را از دست داد. به دلیل مشکلات مالی، تحصیلاتش را تا دوران ابتدایی بیشتر ادامه نداد. تأمین مخارج خانواده باعث شد که به همراه برادر بزرگش به کار کشاورزی روی آورد. شهید نسبت به اعمال و دستورات دینی تقّید خاصی داشت و همیشه نماز اول وقت را بر هر کاری ترجیح میداد. پس از دوران نوجوانی به سنت حسنه ی پیامبر اکرم(ص) که امر ازدواج باشد عمل کرد که حاصل این ازدواج یک فرزند پسر است. عشق به اسلام و اجرای فرمان رهبری باعث شد که به لباس مقدس سربازی در آید و به همراه لشکر 77 خراسان از ارتش جمهوری اسلامی ایران به صفوف مجاهدان و رزمندگان اسلام بپیوندد. سرانجام در تاریخ 23/4/1367 در منطقه ی فکه براثر اصابت ترکش خمپاره به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد. پیکر پاک این شهید در زادگاهش روستای کُلمِت به خاک سپرده شد تا میعادگاهی برای عاشقان ولایت و شهادت باشد.