عنوان برای پخش مداحی روی آن کلیک کنید | مداح | |
---|---|---|
01 |
دانلود واحد قشنگ و سوزناک می باره بارون | سیدمجید بنی فاطمه |
02 |
سینه زنی واحد-ای حسرت جان و تنم-تنها دلیل بودنم | حاج میثم مطیعی |
03 |
می آید از ره مردی سواره - نجوا با امام زمان | - |
04 |
نوحه انا قتیل العبرات | حاج مهدی سلحشور |
05 |
مستان همه افتاده و ساقی نمانده یک گل برای باغبان باقی نمانده | استاد کریمخانی |
درباره سايت
خلاصه آمار
پيوندها
سردار شهید جهانگیر مرادی

سردار شهید جهانگیر مرادی
روستای نوترکی شهرستان ایذه در سال 1343 شاهد ولادت فرزندی از تبار سربازان روح الله بود . پدر نامش را جهانگیر گذاشت و او را به حق سپرد تا فرزندی پاک و متدین باشد .
دوران کودکی را در زادگاهش سپری کرد و سپس برای ادامه تحصیل در دوره راهنمایی به شهرستان ایذه مهاجرت کرد. شهید مرادی در زمان قیام امام امت به خیل مشتاقان حکومت اسلامی پیوست .
در اوج جریانات انقلاب، جوانی انقلابی و پرشور و خستگی ناپذیر بود و در همان دوران ، وارد فعالیتهای انقلابی شد . در اکثر تظاهرات حضوری چشمگیر داشت و جزو پیشگامان مبارز به شمار میرفت. پانزده ساله بود که انقلاب به پیروزی رسید اما او برای حفظ و حراست از دستاوردهای این نهضت عظیم مردمی از هیچ تلاشی فروگذار نکرد .
با آغاز جنگ درس و مدرسه را در سال اول دبیرستان رها کرد و بعنوان نیروی بسیجی به خیل رزمندگان پیوست. شهید مرادی در کوران جنگ آبدیده شد و به خاطر لیاقت و شایستگی فراوان مسئولیتهای بیشماری همچون فرماندهی گروهان ، فرماندهی گردان و فرماندهی محور عملیاتی را بر عهده داشت و بیشتر عمر شریفش را در خطوط مقدم مناطق عملیاتی گذراند به خاطر نوع لباس پوشیدن و بستن سلاح کمری و مرتب بودن و نظم و انضباط حاکم بر زیر مجموعه خود رزمندگان او را سرهنگ صدا میزدند. شهید مرادی سالها در یگانهای زرهی و پیاده جنوب انجام وظیفه میکرد و به عنوان فرمانده گردان زرهی در عملیاتهای متعدد شرکت میکند و سپس به لشکر ویژه شهدا در غرب کشور میرود و در کنار سردار محمود کاوه که فرماندهی آن لشکر را به عهده داشت قرار میگیرد و به عنوان فرمانده گردان در عملیات کربلای 2 به سختی مجروح میشود. در طول جنگ چندین بار مجروح و تا آستانه شهادت پیش میرود. در سال 1365 تصمیم به ازدواج می گیرد اما بخاطر وضعیت دشوار جنگ و نیاز به حضور مداوم او در جبهه ها و مناطق عملیاتی، با رضایت خود و عروس، مراسم ازدواج را به صورت غیابی برگزار کردند. در آخرین مرخصی اش وقتی خداوند به او کودکی هدیه داد به همسر خود توصیه کرد که « اگر فرزندم پسر بود نامش محمد باشد و اگر دختر بود مریم...» سرانجام محمد متولد میشود، بزرگ میشود و به عنوان یک جوان رشید و تحصیلکرده مورد احترام فامیل و اقوام و اهالی شهر قرار میگیرد. تنها یادگار شهید در سال 1388 بر اثر حادثه دلخراش تصادف رانندگی به لقاءالله پیوست و به پدر شهیدش میپیوندد .
وقتی که رزمندگان تیپ الغدیر یزد با شهید جهانگیر آشنا میشوند و به خصوصیات بیشمار او پی میبرند، او را در آن تیپ جذب و به عنوان فرمانده گردان در یگان خود بکارگیری میکنند واو را بخاطر تخصصهای بیشمار به عنوان آچار فرانسه یگان خود میشناسند. وقتی راننده کمر شکن توان آماده کردن آنرا ندارد شهید با تدبیر آن را آماده میکند. موقع تعمیر نفربرها و تانکها مثل استاد به تمام معنا آنها را تعمیر میکرد.
اگر تانکر آب راننده نداشت پشت آن مینشست و آبرسانی میکرد. در مواقع فرماندهی با صلابت، با نقشه و با تدبیر بود. به موقع دیدبانی توپخانه را به عهده میگرفت و با گرای دقیق عرصه را بر دشمن تنگ میکرد و به حق ، یزدی ها دُُرّ گران بهایی را به دست آورده بودند و البته قدر آن را هم میدانستند.
شهید مقید بود در مناطق عملیاتی پوتین و کفش به پا نکند و با پای برهنه بر روی خاکها، رملها و ترکشها راه برود. وقتی به او میگفتند چرا پوتین نمیپوشی ، میگفت: چون این مناطق با خون شهدا آغشته شده بنابر این با پوتین روی این خاکها راه نمیروم. یک الگوی تمام عیار برای رزمندگان بود.
سرانجام در عملیات کربلای 5 زمانی که فرماندهی گردان را به عهده داشت و پیشبینی شهادت خود را کرده بود، منطقه عملیاتی شلمچه محل عروج آن یار سفرکرده شد و مزد سالها تلاش خود را از خداوند گرفت و در سن 22 سالگی در تاریخ 7/11/65 به همراه یار دیرینه اش سردار شهید محمد ابراهیمی از استان یزد به شهادت رسید. پیکر پاکش پس از سالها در منطقه مانده است و مفقودالجسد است.
یادمان و آرامگاهی توسط خانواده در روستای آبله نوترکی زیارتگاهی است برای عاشقان امامت و ولایت و دوستداران ایران اسلامیطبقه بندی موضوعی
آخرين مطالب
پربازديدها
-
۴۲۰۸ -
۳۱۶۲ -
۲۷۴۲ -
۲۵۰۹ -
۲۲۶۲ -
۲۳۰۰ -
۲۳۲۶ -
۱۸۷۶ -
۱۸۰۱ -
۱۶۵۹
نظرات (۱)
افریده
ما سالیانی همکوچه و همسایه این شهید بودیم البته من هیچ وقت بیاد ندارم شهید را دیده باشم چون در زمان شهادتش من 9 سال داشتم
ولی چون در یک کوچه بودیم خبر شهادتش را شنیدیم
چند سال بعد ما از شهرستان ایذه نقل مکان کردیم
سالها بعد یکبار مادرم گفت دیشب خواب شهید( جهانگیر مردادی) را دیدم که میگوید من در حرم امام خمینی هستم (به این مضمون که آنجا خاک شده است).
خدا بهتر میداند شاید به عنوان شهید گمنام در آنجا خاک شده باشد
خدا مقامشان را رفعت دهد