عنوان برای پخش مداحی روی آن کلیک کنید | مداح | |
---|---|---|
01 |
دانلود واحد قشنگ و سوزناک می باره بارون | سیدمجید بنی فاطمه |
02 |
سینه زنی واحد-ای حسرت جان و تنم-تنها دلیل بودنم | حاج میثم مطیعی |
03 |
می آید از ره مردی سواره - نجوا با امام زمان | - |
04 |
نوحه انا قتیل العبرات | حاج مهدی سلحشور |
05 |
مستان همه افتاده و ساقی نمانده یک گل برای باغبان باقی نمانده | استاد کریمخانی |
درباره سايت
خلاصه آمار
پيوندها
شهید قلی رستمی
شهید قلی رستمی
سال 1341 در دهستان سوسن غربی، روستای تنگ رشید از توابع شهرستان ایذه از خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود.
دوران طفولیت را در زادگاهش سپری شد. در هفت سالگی در دبستانی که به همت اهالی محل در روستای هم جوار بنا شد، نام نویسی کرد و تـا سال چهارم ابتدایی در آن دبستان تحصیل نمود.
به علت نبودن کلاس پنجم در روستای محل زندگی اش، کلاس پنجم را در دبستان روستای ترشک ادامه داد و آن را به پایان برد. او که به دلیل مشکلات سکونت و دیگر مشکلات زندگی نتوانست به شهرستان ایذه جهت ادامه تحصیل عزیمت کند ، لذا مجبور به ترک تحصیل شده تا در امور روزمره ی کشاورزی و دامداری در کنار پدر مشغول شود.
اوایل انقلاب که از نظر جسمی، به توانایی رسیده بود به همراه بستگان جهت انجام کار به اهواز و شهرستان های دیگر می رفت تا نان آور خانواده باشد .
با شروع انقلاب اسلامی و تظاهرات علیه نظام پوشالی شاهنشاهی به همراه سایر عزیزان به مبارزه علیه آنان اقدام کرده و در مراسم ها شرکت فعال داشت .
در تاریخ پانزدهم اسفند ماه 61 به همراه تعدادی از هم ولایتی ها به خدمت سربازی اعزام شد که پس از دوره ی آموزشی در تهران، بلافاصله به منطقه عملیاتی جنوب انتقال و در لشکر 21 حمزه برای خدمت در جبهه ی شرهانی منطقه ی عملیاتی دهلران، مستقر شدند و بنا به تشخیص فرماندهان در عملیات های گشتی شناسایی شرکت کرد.
قلی رستمی پس از اتمام آخرین مرخصی هایش، بلافاصله وارد ماموریت شده و دو روز بعد، شب هنگام، در حین شناسایی مواضع دشمن، مورد حمله قرار گرفته، به همراه دیگر همرزمانش در روز 26/9/62 به شهادت می رسند.
پیکر این شهید بزرگوار در روستای دستکرتان سوسن زیارتگاه عاشقان کوی ولایت می باشد.
وصیت نامه ی شهید قلی رستمی:
اینجانب سرباز قلی رستمی از روستای تنگ رشید سوسن غربی شهرستان ایذه در تاریخ 15/12/61 به وظیفه خدمت زیر پرچم اسلام اعزام شدم، بعد از سه ماه دوره ی تعلیماتی در تهران، مدتی در دهلران استخدام بودم و به جبهه ی شرهانی با همیاری و همکاری برادران مبارز اسلام در مقابل لشکر کفر صدامی هم سنگر شده ام که دو آرزوی سعادت مندانه از خداوند خواستارم: یکی این که من را توفیق دهد، تاب مقاومت در مقابل کفر داشته باشم، تا به عوض خون برادران شهید از کفار بعثی انتقام بگیرم و آرزوی دوم من آن است که همچون برادران شهدای انقلاب به شهادت برسم که در پیشگاه حضرت صاحب الزمان(عج) و نایب برحقش امام خمینی خدمتی شایسته به اسلام کرده باشم و به آرزوی شها دت که وظیفه ی اسلامی ام است برسم.
وظیفه دارم که با پدر و مادر و خواهران و برادران خداحافظی بگیرم و در حق امام دعای خیر می کنم و به برادران اسلامی سفارش دارم که امام را تنها نگذارید و اگر به این سعادت رسیدم به پدر و مادرم و بستگانم عرض تسلیت دارم که صابر و شاکر و شکیبا باشند و از پیام قرآن پند بگیرند « والعصر ان الا نسان لفی خسر الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر- سوره والعصر 3-1 » و خوشا به حال شما که ما را فدای اسلام و امام کرده اید.
حقی که من از شما دارم این است که گریه و زاری نکنید و روی خود را نخراشید، در شب های جمعه در دعای کمیل شرکت کنید، به قرائت قرآن و فاتحه؛ روح شهدای انقلاب اسلامی را با روح من شاد کنید و طلب آمرزش از خدا بخواهید و حق سهمیه ام از هر چیزی می دانید، تا حتی لباس و رختخوابم اگر خودتان مستحق آنها نباشید، به ضعیفان و یتیمان و مستمندان و علیلان در راه خدا انفاق نمایید. از خرج رسومات محلی ذخیره ثوابی برایم نیست، اگر نان ندارید و ناتوانید ناراحت نشوید و در وضع سرپرستی شماها بعد از من، همچون امامی، و اسلامی دارید و جای افسوس نیست. به امید شهادت هر چه سریع تر، به آرزوی لقاءالله.
طبقه بندی موضوعی
آخرين مطالب
پربازديدها
-
۴۲۴۱ -
۳۱۸۶ -
۲۷۷۰ -
۲۵۳۳ -
۲۲۸۷ -
۲۳۲۳ -
۲۳۵۸ -
۱۸۹۳ -
۱۸۳۷ -
۱۷۱۴
نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است