عنوان برای پخش مداحی روی آن کلیک کنید | مداح | |
---|---|---|
01 |
دانلود واحد قشنگ و سوزناک می باره بارون | سیدمجید بنی فاطمه |
02 |
سینه زنی واحد-ای حسرت جان و تنم-تنها دلیل بودنم | حاج میثم مطیعی |
03 |
می آید از ره مردی سواره - نجوا با امام زمان | - |
04 |
نوحه انا قتیل العبرات | حاج مهدی سلحشور |
05 |
مستان همه افتاده و ساقی نمانده یک گل برای باغبان باقی نمانده | استاد کریمخانی |
درباره سايت
خلاصه آمار
پيوندها
شهید ظفر سعیدی
شهید ظفر سعیدی
متولد سال 1344 در روستای بلوطک لندی یکی از روستاهای شهرستان ایذه دیده به جهان گشود.
شهید در بدو زندگی همیشه مانند یک مرد بزرگ در انجام کارهای منزل پیش قدم بود و تمام امور خانه را به درستی انجام می داد.
هنوز ده بهار از عمر ایشان نگذشته بود که همراه پدر و برادر بزرگتر خود در مزرعه مشغول کشت و زراعت بود و در کنار آن از تحصیل و درس و مشق غافل نبود. رفته رفته هرچه سن ایشان بالاتر می رفت مسئولیت ایشان نیز در خانه و چه در اجتماع بیشتر می شد.
با شروع اعتراضات مردمی علیه رژیم پهلوی ایشان نیز دوشادوش مردم قرار گرفت و با شرکت در تظاهرات شخصیت مهم خود را نشان داد و رفته رفته بعد از پیروزی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی شهید مهیای رفتن به جبهه های جنگ شد . پس از آموزش های اولیه حضور در خط پدافندی مگاسیس سوسنگرد اولین تجربه جنگی وی بود که متصل به عملیات غرورآفرین طریق القدس شد و در این عملیات دچار مجروحیت از ناحیه ی پا و کمر گردید و در یکی از بیمارستان ها بستری و بعد از گذراندن دوران نقاهت به آموزش نیروهای بسیجی که قصد اعزام به جبهه را داشتند پرداخت، اما این کار که در پشت جبهه بود روح بلند و بی قرار او را آرام نمی کرد و راهی غرب کشور شد و در تیپ ویژه ی شهداء در کنار شهیدان و سرداران رشیدی همچون شهید کاوه و شهید بروجردی و نیز شیرمردانی همچون سردار منصوری، سردار میرزاپور حضور یافته و به عنوان فرمانده گروهان به خدمت خود ادامه داد و در عملیات های متعددی که در غرب صورت گرفت، عملیات ارتفاعات حاج عمران (والفجر 2) در ارتفاعات 2519 شرکت کرد و دوباره مجروع شد و جالب اینکه بعد از هر مجروحیت ، خانواده هیچ خبردار نمی شدند که ایشان مجروح شده است.
در سال 1363 سنت حسنه پیامبر را اجرا و پای سفره ی عقد نشست و یکی از شرایطش این بود که نباید مانعی برای حضور وی در جبهه باشد. در سال 1364 زمانی که رزمندگان شهرستان ایذه اقدام به تشکیل گردان حضرت رسول(ص) نمودند. ایشان را نیز دعوت کردند و از غرب کشور به گردان مراجعه و با مسئولیت فرمانده گروهان عمار در کنار دوستان هم شهری اش شروع به فعالیت کرد و در چند عملیات پدافندی در فاو شرکت کرد. اوج حماسه ایشان در کربلای پنج بود که با هدایت رزمندگان تحت فرمانش یکی از افراد مؤثر در سقوط شهرک دوعیجی عراق به دست نیروهای توانمند گردان حضرت رسول(ص) بود و با به اسارت درآوردن فرمانده تیپ 98 عراق، عملاً مقاومت عراق در آن منطقه از بین رفت و بعد از عملیات، چند روزی به استراحت پرداخت و مجدداً به همراه دیگر فرماندهان گردان مشغول بازسازی و توانمندسازی گردان گردید.
گردان برای مأموریت جدید، جهت عملیات پدافندی شلمچه اعزام گردید، و گروهان تحت فرماندهی ایشان (عمار) در کنار اروند صغیر که تنها بیست متر با خط مقدم عراقی ها فاصله داشت استقرار یافت. سرانجام شهید عصر روز 4/2/1366 براثر اصابت ترکش خمپاره 120 دشمن به همراه دوازده نفر دیگر از همرزمانش مجروح و به بیمارستان خرمشهر اعزام شدند بعد از چند ساعت در همان بیمارستان روح بی قرارش از کالبد خسته به پرواز درآمد تا رسیدن به عرش پرواز نمود و بعد از تشییع باشکوهی از طرف مردم، پیکر پاک و مطهر این شهید بزرگوار در قبرستان روستای زادگاهش (بلوطک لندی) در جوار دیگر همرزمانش آرام گرفت.
وصیت نامه ی شهید ظفر سعیدی:
ظفر جان از جبهه می آیی تنت خونین سرت چاک
نازم دو امت را چو خندان و چه بی باک
خداوندا! تو را سپاسگذارم. خداوندا! تو را شکرگذارم که در دنیا دو راه برای انسان انتخاب کردی تا افراد خوب و بد شناخته شوند تا حق و باطل شناخته شوند. بارالها! تو را به یکتایی و وحدانیت قبول کردم و به تو و پیامبر تو ایمان آوردم و پذیرفتم نه کورکورانه بلکه از راه دلیل و برهان و از راه عقل نه از راه نادانی. خداوندا! من که نادان بودم و ناآگاه تنها قرآن و امام عزیزمان ما را راهنمایی کرده خدایا اگر انقلاب نمی شد ماها چه می شدیم ماها ازچه لجن زارهایی سر در می آوردیم.
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله
وصیت خود را به نام پروردگار جهانیان شروع می کنم.
اللهم ارزقنی توفیق شهادت فی سبیلک
پروردگارا! این بنده حقیر را به راه راست هدایت فرما و تا آخرین لحظه ای که در این دنیای فانی بسر می برم دست مرا رها نکن و مرا به حال خود وامگذار خدایا ایمانم ضعیف است و اگر تو ما را هدایت نکنی من به انحراف کشیده می شوم. خدایا تویی که راهنمای همه هستی.
خدایا تنها چیزی که الآن به ذهنم می رسد فقط همین است که خدایا! عاجزانه از تو التماس مغفرت می طلبم و از تو می خواهم که من را از این گناهانی که مرتکب شده ام ببخشایی. انقلاب یعنی دگرگونی یا حالتی به حالت دیگر یا از کفر به مسلمانی است یا از گمراهی به دانایی و این انقلاب برای ترمیم مراحل از هم پاشیده اش احتیاج به خون و ایثار دارد. از طرفی ایثارگری در جان و از طرفی ایثارگری در مال کسانی که می توانند به جبهه بیایند، بر آنها واجب شده و کسانی که به طرق مختلف مشکلات دارند با کمک های مادی دین خود را به انقلاب و اسلام ادا کند.
انگیزه ی من از اینکه این راه را انتخاب کردم اول عشق به دین مبین اسلام و دوم عشق به سردار رشید کربلا امام حسین(ع) و سوم علاقه به امام امت من با آن کسانی که با این انقلاب مخالفند و یا بی طرف هستند. صریحاً اخطار می دهم یا مسلمان باشید و یا اعلان جنگ با مسلمانان کنید اگر مسلمانید، کو! کجا و کی. مسلمانی که دینش در خطر باشد و به جبهه نیاید مسلمان نیست. اگر مسلمانی، هیچ چیز واجب تر از جنگ نیست و اگر هم نیستی اعلام کن تا فکر کنند مسلمان از جنگ با کفر می ترسد. من از رفتار بعضی از افراد خیلی خیلی نگرانم و بیشتر از اسرائیل هم خطر دارند.
کسانی هستند که دم از اسلام می زنند و با اسلام در عمل مخالفند درست است که می گویند مقلد امام هستیم، ولی آنجایی که امام می گوید دفاع از اسلام واجب است آن را رعایت نمی کنند. ننگ است برای مسلمانی که الآن حدود شش سال می گذرد و به جبهه نیامده باشد. فردا چه جواب خواهی داد. ای که به روز قیامت ایمان داری در روز قیامت چه می گویی.
آیا در پیش شهدا شرم نمی کنی، اگر واقعاً شرم داری از حضرت علی اصغر حسین(ع) اگر واقعاً شرم داری از بچه ی شیرخواری که در زیر بمباران وحشیانه به شهادت می رسد؟ آیا جواب نوجوان سیزده ساله ی خرمشهری که نارنجک به خود بسته و خود را به زیر تانک انداخته تا تو در آسایش باشی، می شود با دروغ جواب داد؟ پس حرکت کن اگر مسلمانی، که هنوز هم غافله در حرکت است. اگر خود را نرسانید پشیمان می شوید. چون این بود در صدر اسلام حتی همان یزیدی که سر امام حسین(ع) را جدا کرد از کارش پشیمان شد. خلاصه برادران از شما می خواهم که دیگر وقت آن رسیده که خودتان را اصلاح کنید و این چند کلمه حقیر را قبول کنید به عنوان برادر کوچکتان.
من به سپاه علاقه دارم خصوصاً آن جاهایی که شهدا پا نهاده اند. جای پای شهدا خیلی با ارزش است، زیرا آنان خونشان را در راه اسلام هدیه کردند.
سپاه ارگانی عارف و تقریباً نزدیک به شهادت است. انشاءالله که با وارد شدن سپاه، قلب امام زمان(عج) را از خود راضی کنید. پدرجان، سلام! سلام سرورم! پدر گرامی ام، ای شیرمرد زحمت کش خسته نباشید.
قربان دستان پینه بسته ات پدرجان از تو خیلی راضی هستم. نمی دانم چطور از تو قدردانی کنم و اما مادر عزیزم، مرا حلال کن. از تو راضی هستم و هیچ ناراحتی از تو ندیدم و مادرم تو را به آن شیر حلالی که به من دادی و تو را به آنچه که می پرستی قسم برای من اگر گریه می کنی به یاد امام حسین(ع) باش. به یاد علی اصغر باش. نه تنها برای من بلکه برای تمام شهدا گریه کن چون حسین وار شهید شدند.
همسر عزیزم! مرا حلال کنید و قبلاً هم به تو گفتم که خدا هر وقت بخواهد و اراده کند پرواز خواهم کرد و الآن موقع پرواز رسیده. خواهران، زینب وار باشید و زندگی کنید، زیرا که اگر حجاب را رعایت نکنید، خون من و تمام شهدا را زیر پا گذاشته اید و تاکید می کنم حجابتان را حفظ کنید، زیرا ما برای دین اسلام و ناموس و معانی مذهب شهید شدیم شما هم باید از خودتان و از خون ما حفاظت کنید.
عزیزم مشهدی جواد با خانواده ی شهیدپرورشان سلام می رسانم و حلالیت می طلبم از تمام دوستان و آشنایان و فامیل ها طلب حلالیت می کنم.
التماس دعا دارم
طبقه بندی موضوعی
آخرين مطالب
پربازديدها
-
۴۲۴۶ -
۳۱۸۸ -
۲۷۷۶ -
۲۵۳۶ -
۲۲۹۰ -
۲۳۲۵ -
۲۳۶۱ -
۱۸۹۵ -
۱۸۴۰ -
۱۷۱۶
نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است