يكشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۱۹ ب.ظ

درباره سايت

پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهرستان ایذه

بسم رب الشهدا و الصدیقین
امام خامنه ای:زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.
به سایت شهدای شهرستان ایذه خوش آمدید.
اهداف سایت:
معرفی شخصیت و وصیت‌نامه شهدا ایذه
گرامی داشت یاد و خاطره شهدا ایذه
و...

بایگانی

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

شهید ظفر سعیدی

شهید ظفر سعیدی

 متولد سال 1344 در روستای بلوطک لندی یکی از روستاهای شهرستان ایذه دیده به جهان گشود.

 شهید در بدو زندگی همیشه مانند یک مرد بزرگ در انجام کارهای منزل پیش قدم بود و تمام امور خانه را به درستی انجام می داد.

هنوز ده بهار از عمر ایشان نگذشته بود که همراه پدر و برادر بزرگتر  خود در مزرعه مشغول کشت و زراعت بود و در کنار آن از تحصیل و درس و مشق غافل نبود. رفته رفته هرچه سن ایشان بالاتر میرفت مسئولیت ایشان نیز در خانه و چه در اجتماع بیشتر می شد.

با شروع اعتراضات مردمی علیه رژیم پهلوی ایشان نیز دوشادوش مردم قرار گرفت و با شرکت در تظاهرات شخصیت مهم خود را نشان داد و رفتهرفته بعد از پیروزی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی شهید مهیای رفتن به جبهههای جنگ شد . پس از آموزشهای اولیه حضور در خط پدافندی مگاسیس سوسنگرد اولین تجربه جنگی وی بود که متصل به عملیات غرورآفرین طریق القدس شد و در این عملیات دچار مجروحیت از ناحیهی پا و کمر گردید و در یکی از بیمارستانها بستری و بعد از گذراندن دوران نقاهت به آموزش نیروهای بسیجی که قصد اعزام به جبهه را داشتند پرداخت، اما این کار که در پشت جبهه بود روح بلند و بی قرار او را آرام نمیکرد و راهی غرب کشور شد و در تیپ ویژهی شهداء در کنار شهیدان و سرداران رشیدی همچون شهید کاوه و شهید بروجردی و نیز شیرمردانی همچون سردار منصوری، سردار میرزاپور حضور یافته و به عنوان فرمانده گروهان به خدمت خود ادامه داد و در عملیاتهای متعددی که در غرب صورت گرفت، عملیات ارتفاعات حاج عمران (والفجر 2) در ارتفاعات 2519 شرکت کرد و دوباره مجروع شد و جالب اینکه بعد از هر مجروحیت ، خانواده هیچ خبردار نمی شدند که ایشان مجروح شده است.

 در سال 1363 سنت حسنه پیامبر را اجرا و پای سفرهی عقد نشست  و یکی از شرایطش این بود که نباید مانعی برای حضور وی در جبهه باشد. در سال 1364 زمانی که رزمندگان شهرستان ایذه اقدام به تشکیل گردان حضرت رسول(ص) نمودند. ایشان را نیز دعوت کردند و از غرب کشور به گردان مراجعه و با مسئولیت فرمانده گروهان عمار در کنار دوستان هم شهریاش شروع به فعالیت کرد و در چند عملیات پدافندی در فاو شرکت کرد. اوج حماسه ایشان در کربلای پنج بود که با هدایت رزمندگان تحت فرمانش یکی از افراد مؤثر در سقوط شهرک دوعیجی عراق به دست نیروهای توانمند گردان حضرت رسول(ص) بود و با به اسارت درآوردن فرمانده تیپ 98 عراق، عملاً مقاومت عراق در آن منطقه از بین رفت و بعد از عملیات، چند روزی به استراحت پرداخت و مجدداً به همراه دیگر فرماندهان گردان مشغول بازسازی و توانمندسازی گردان گردید.

گردان برای مأموریت جدید، جهت عملیات پدافندی شلمچه اعزام گردید، و گروهان تحت فرماندهی ایشان (عمار) در کنار اروند صغیر که تنها بیست متر با خط مقدم عراقیها فاصله داشت استقرار یافت. سرانجام شهید عصر روز 4/2/1366 براثر اصابت ترکش خمپاره 120 دشمن به همراه دوازده نفر دیگر از همرزمانش مجروح و به بیمارستان خرمشهر اعزام شدند بعد از چند ساعت در همان بیمارستان روح بیقرارش از کالبد خسته به پرواز درآمد تا رسیدن به عرش پرواز نمود و بعد از تشییع باشکوهی از طرف مردم، پیکر پاک و مطهر این شهید بزرگوار در قبرستان روستای زادگاهش (بلوطک  لندی) در جوار دیگر همرزمانش آرام گرفت.

 

وصیت نامه ی شهید ظفر سعیدی:

ظفر جان از جبهه می آیی تنت خونین سرت چاک

                                             نازم دو امت را چو خندان و چه بی باک

خداوندا! تو را سپاسگذارم. خداوندا! تو را شکرگذارم که در دنیا دو راه برای انسان انتخاب کردی تا افراد خوب و بد شناخته شوند تا حق و باطل شناخته شوند. بارالها! تو را به یکتایی و وحدانیت قبول کردم و به تو و پیامبر تو ایمان آوردم و پذیرفتم نه کورکورانه بلکه از راه دلیل و برهان و از راه عقل نه از راه نادانی. خداوندا! من که نادان بودم و ناآگاه تنها قرآن و امام عزیزمان ما را راهنمایی کرده خدایا اگر انقلاب نمی شد ماها چه می شدیم ماها ازچه لجنزارهایی سر در میآوردیم.

اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله

وصیت خود را به نام پروردگار جهانیان شروع میکنم.

اللهم ارزقنی توفیق شهادت فی سبیلک

پروردگارا! این بنده حقیر را به راه راست هدایت فرما و تا آخرین لحظهای که در این دنیای فانی بسر می برم دست مرا رها نکن و مرا به حال خود وامگذار خدایا ایمانم ضعیف است و اگر تو ما را هدایت نکنی من به انحراف کشیده می شوم. خدایا تویی که راهنمای همه هستی.

خدایا تنها چیزی که الآن به ذهنم می رسد فقط همین است که خدایا! عاجزانه از تو التماس مغفرت میطلبم و از تو میخواهم که من را از این گناهانی که مرتکب شدهام ببخشایی. انقلاب یعنی دگرگونی یا حالتی به حالت دیگر یا از کفر به مسلمانی است یا از گمراهی به دانایی و این انقلاب برای ترمیم مراحل از هم پاشیده اش احتیاج به خون و ایثار دارد. از طرفی ایثارگری در جان و از طرفی ایثارگری در مال کسانی که می توانند به جبهه بیایند، بر آنها واجب شده و کسانی که به طرق مختلف مشکلات دارند با کمکهای مادی دین خود را به انقلاب و اسلام ادا کند.

انگیزهی من از اینکه این راه را انتخاب کردم اول عشق به دین مبین اسلام و دوم عشق به سردار رشید کربلا امام حسین(ع) و سوم علاقه به امام امت من با آن کسانی که با این انقلاب مخالفند و یا بیطرف هستند. صریحاً اخطار می دهم یا مسلمان باشید و یا اعلان جنگ با مسلمانان کنید اگر مسلمانید، کو! کجا و کی. مسلمانی که دینش در خطر باشد و به جبهه نیاید مسلمان نیست. اگر مسلمانی، هیچ چیز واجب تر از جنگ نیست و اگر هم نیستی اعلام کن تا فکر کنند مسلمان از جنگ با کفر می ترسد. من از رفتار بعضی از افراد خیلی خیلی نگرانم و بیشتر از اسرائیل هم خطر دارند.

 کسانی هستند که دم از اسلام می زنند و با اسلام در عمل مخالفند درست است که میگویند مقلد امام هستیم، ولی آنجایی که امام میگوید دفاع از اسلام واجب است آن را رعایت نمیکنند. ننگ است برای مسلمانی که الآن حدود شش سال میگذرد و به جبهه نیامده باشد. فردا چه جواب خواهی داد. ای که به روز قیامت ایمان داری در روز قیامت چه می گویی.

آیا در پیش شهدا شرم نمیکنی، اگر واقعاً شرم داری از حضرت علیاصغر حسین(ع) اگر واقعاً شرم داری از بچهی شیرخواری که در زیر بمباران وحشیانه به شهادت میرسد؟ آیا جواب نوجوان سیزده سالهی خرمشهری که نارنجک به خود بسته و خود را به زیر تانک انداخته تا تو در آسایش باشی، میشود با دروغ جواب داد؟ پس حرکت کن اگر مسلمانی، که هنوز هم غافله در حرکت است. اگر خود را نرسانید پشیمان میشوید. چون این بود در صدر اسلام حتی همان یزیدی که سر امام حسین(ع) را جدا کرد از کارش پشیمان شد. خلاصه برادران از شما میخواهم که دیگر وقت آن رسیده که خودتان را اصلاح کنید و این چند کلمه حقیر را قبول کنید به عنوان برادر کوچکتان.

 من به سپاه علاقه دارم خصوصاً آن جاهایی که شهدا پا نهاده اند. جای پای شهدا خیلی با ارزش است، زیرا آنان خونشان را در راه اسلام هدیه کردند.

سپاه ارگانی عارف و تقریباً نزدیک به شهادت است. انشاءالله که با وارد شدن سپاه، قلب امام زمان(عج) را از خود راضی کنید. پدرجان، سلام! سلام سرورم! پدر گرامیام، ای شیرمرد زحمتکش خسته نباشید.

قربان دستان پینه بستهات پدرجان از تو خیلی راضی هستم. نمیدانم چطور از تو قدردانی کنم و اما مادر عزیزم، مرا حلال کن. از تو راضی هستم و هیچ ناراحتی از تو ندیدم و مادرم تو را به آن شیر حلالی که به من دادی و تو را به آنچه که می پرستی قسم برای من اگر گریه میکنی به یاد امام حسین(ع) باش. به یاد علی اصغر باش. نه تنها برای من بلکه برای تمام شهدا گریه کن چون حسین وار شهید شدند.

همسر عزیزم! مرا حلال کنید و قبلاً هم به تو گفتم که خدا هر وقت بخواهد و اراده کند پرواز خواهم کرد و الآن موقع پرواز رسیده. خواهران، زینب وار باشید و زندگی کنید، زیرا که اگر حجاب را رعایت نکنید، خون من و تمام شهدا را زیر پا گذاشته اید و تاکید میکنم حجابتان را حفظ کنید، زیرا ما برای دین اسلام و ناموس و معانی مذهب شهید شدیم شما هم باید از خودتان و از خون ما حفاظت کنید.

 عزیزم مشهدی جواد با خانوادهی شهیدپرورشان سلام می رسانم و حلالیت میطلبم از تمام دوستان و آشنایان و فامیلها طلب حلالیت می کنم.

التماس دعا دارم

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی