سه شنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۴، ۰۳:۵۵ ق.ظ

درباره سايت

پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهرستان ایذه

بسم رب الشهدا و الصدیقین
امام خامنه ای:زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.
به سایت شهدای شهرستان ایذه خوش آمدید.
اهداف سایت:
معرفی شخصیت و وصیت‌نامه شهدا ایذه
گرامی داشت یاد و خاطره شهدا ایذه
و...

بایگانی

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

شهید رستم خدابخشی

 در زندگینامهای که به قلم خود نگاشته اسـت، آورده است: 

«مـن در دهم شهریور 1346 در روستای ده میران (بخش سوسن)  توابع شهرستان ایذه متولد شدم و به علت اینکه پدربزرگم علاقـهی زیـادی بـه نام من داشت، نام مرا رستم خان نهاد که کلمهی «خـان» پـسوند اسـم فرزنـدان او بود و در آن هنگام پدرم به کویت رفت.

 بعد از یک سال، بازگشت و تصمیم گرفت که مـنزل خـود را بـه شـهرستان  ایذه بیاورد و این کار را نیز کرد و به ایذه آمدیم و خانه ای برای اجاره پیدا کردیم. همچنین پـدرم  بـرای این که خـود کاری بیابد، در خیابـان امام(ره) مغازهای از فردی به نام حاج محمدعلی حسین پور اجاره گرفت و با این مغازه توانست هزینه ی زندگی ما را تأمین کند؛ در هـنگام  تـولد، آن قدر کوچک بـودهام که استخوان سـر و استخوانهای بدنم آشکار بود و با زحمات بیاندازه ی مادربزرگ شدم و در سال 1348 یـک دستگاه مـنزل در کـوی کیانیـا (کیانی هـا) خریدیم و به این ترتیب از شر کرایه خلاص شدیم.

در شش سالگی خود را بـرای درس خوانـدن آماده کردم و درحالیکه از مدرسه مـیترسیدم، وارد کلاس اول شدم و در دبستان هفده شهریور شهرستان ایذه پنج سال ابتدایی را بـا موفقیـت بـه پایـان رسـاندم. البته آنچنان شیفتهی مدرسه شدم که در این پنج سال دوستان بسیار مهمی و مهربانی پیدا کردم که تعدادی از آنـها، حـال در این دنیا نیستند یـا بـه علت وفـات و یـا در جبهـه شـهید شـده اند.

 درکلاس آنقدر شوخی میکردم و سر به سـر معلم هـا و بچـه ها می گذاشتـم که بی اندازه بود و همیشه بچه ها طالب هم کلاسی با من بودند؛ همه ی معلمان مرا مـی شناختند، حـتی  بعضـی آنقدر مرا دوست میداشتند که بدون امتحان به من نمره می دادند.

 دوره ی راهنمایی را در مدت سه سال در مدرسه جلال آل احمد به پایان رساندم و در طی این مدت دوستان بسیار خوبی پیدا کردم، ازجمله ملک حسین شیخیان، شهید نصرالله موسوی، شهید یارمحمد موسوی و در این سال ها بسیاری از معلمان بـا مـن دوست بودنـد کـه واقعاً دلم برایشان تـنگ میشود. ازجمله: معلم گرامـی  ملکیان کـه همیشه با صدای مهربانش مـرا برای شوخی خطاب میکرد، ایشـان معلـم ادبیـات بودند.

 معلم دیگری که من بسیار او را دوست دارم آقای شـهولی مـعلم عـلوم بـود که خواستار ترقی من بود معلم های دیگری از جمله آقایان ادیـبپور، سـلیمی، شـیخ زاده، آشـیر مختاری، خـادمی، جـوادی، قلبـی، احمدی و معلمهای دبیرستان، آقایان: خوشکام، عباسی، آقایی، مرعشی، احمدی، ندائیپور، مـعین، عطار و شکوهی که با من دوست بودند و در سال 1361 وارد دبیرستان آیـتالله طالقانی شـدم و تـا سـال  1365 مشغول تحصیل بودم که در سال 1365 سال  آخـر را مـی خواندم  و در این  مدت دوباره به جبهه اعزام شدم...»

در زمان اعزام به جبهه گویا به ایشان الهام شده بود که شهید میشود، از همینرو دفترچهی خاطراتی از خود به جای گذاشت.

وی می گفت شاید این یک بار که به جبهـه بروم اگر شایسته باشم شهید شوم و درست گفته بود، چراکه گفتهاش محقق شد و در اعزام دوم که مصادف با عملیات کربلای 4 بود، در تاریخ سوم دی ماه سال شصت و پنج در عملیات شرکت نمود و براثر ترکش خمپاره در روز 04/10/65 در جزیرهی «ام الرصاص» به درجهی رفیع شهادت نائل آمد. از همرزمان شهید میتوان از شهید فتـاح قریشوندی، شهباز کیانی، عباسعلی محمودی و علی ضامن خدابخشی دهناشی نام برد.

 در شهرستان ایذه هم اکنون دبستان جوکار سوسن و کوچهای به این نام در شهرستان ایذه مزین شده است.

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی