چهارشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۸:۴۰ ب.ظ

درباره سايت

پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهرستان ایذه

بسم رب الشهدا و الصدیقین
امام خامنه ای:زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.
به سایت شهدای شهرستان ایذه خوش آمدید.
اهداف سایت:
معرفی شخصیت و وصیت‌نامه شهدا ایذه
گرامی داشت یاد و خاطره شهدا ایذه
و...

بایگانی

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

جهادگر شهید یعقوب لیموچی

جهادگر شهید یعقوب لیموچی

 فرزند ارزانی درسال 1344درروستای بردپاره کاشان بخش سوسن از توابع شهرستان ایذه درخانوادهای مذهبی ومستضعف متولد شد. دوران کودکی را تا سن 15 سالگی در آن روستای محروم گذراند. شغل پدرش همچون دیگر عشایر، دامداری و کشاورزی بود، تا اینکه خانوادهی وی براثر سیل و قرارگرفتن منطقه ی آنها زیر آب به شهرستان ایذه مهاجرت کردند و وارد درس و مدرسه شد. اخلاق و رفتاری خوب و عالی داشت و فردی خوش اخلاق و متواضع بود. سال 1360 به عضویت جهاد سازندگی درآمد و در سال1362 مشتاقانه بصورت داوطلب رهسپار جبهههای حق علیه باطل گردید و در همان جبهه های جنگ با فراگیری رانندگی لودر و بولدوزر، با اطمینان قلبی و خلوص نیت راهی میدان نبرد شد.

یعقوب هیچ گاه خستگی به خود راه نمی داد و کمتر به مرخصی میرفت، چرا که مسأله جنگ را سرآمد همهی مسائل میدانست. نحوهی رفتار و کردار وی درجبهه های نبرد بسیار عالی و پسندیده بود. شهید از افرادی بود که شب ها کمتر می خوابید و برای دیگر همرزمان خود موانع ایذایی احداث می نمود. در زمان خدمت خود در جبهه 4 بار مجروح شد و در آخرین مرتبه به شدت مجروح گردید و با اینکه طبق تاکید پزشک می بایست برای مداوای بیشتر در همان تاریخ به پزشک مراجعه میکرد، ولی دوباره جبهه های جنگ را ترک نکرد و همواره به ایثارگریهای خود ادامه می داد. یعقوب لیموچی در جبهههای مختلف ازجمله جزیره ی مجنون، سردشت کردستان، فاو و مهران به حماسه آفرینی پرداخت و سرانجام در روز 2/4/65 در منطقهی مهران در عملیات کربلای یک براثر اصابت چندین ترکش به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد.

وصیت نامه ی شهید یعقوب لیموچی:

(من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی و منهم و ما بدلوا تبدیلا) سوره احزاب آیه 23) بار خدایا! من یک نوجوان هستم که دوست دارم در راه خدا و در راه اسلام شهید شوم. میخواهم که مثل دیگر برادران در جبهه های حق علیه باطل شرکت کنم و صدامیان را نابود سازم تا می توانم دشمنان را می کشم و از خود حفاظت میکنم. می خواهم تا قلب دشمن قدم بردارم و نبرد کنم ما چه کشته شویم و چه بکشیم پیروزیم.  خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار. پدر و مادر مهربانم اگر من شهید شدم هیچ ناراحت نشوید، چون شهیدشدن بهترین افتخار من است. اگر من شهید شدم برایم گریه و زاری نکنید، برایم لباس سیاه نپوشید و برایم شادی کنید.

 

نظرات (۰)
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی